رویای گم شده

متن مرتبط با «تجربه» در سایت رویای گم شده نوشته شده است

تجربه ی زیسته

  • یکی از معدود دفعاتی بود که به این شهرزیارتی می رفتم.به عنوان سرمربی تیم اعزامی به مسابقات قهرمانی کشوردختران برایم فرقی نداشت مسابقه کجا برگزار می شود.هدفم کسب یکی از سکوهای قهرمانی وحفظ جایگاه دختران استان در دسته یک کشور بود.دونفراز هم مدرسه ای های هم رشته ای که حالا بیش از سه دهه از رفاقت مان می گذشت،مربی و سرپرست تیم منتخب بودند.میانه ی تابستان بود که با اتوبوس زهواردررفته ای راهی سفرشدیم.دختران پیش از بلوغ،کاشفان جهانند.آنها اگر فرصت کنند تا کسی روی شان حساب دیگری بازنکرده،به قدر همه ی عمر درهمان نوباوگی می آموزند و تجربه کسب می کنند.تماشای تکاپووجد و جهد آنها در طول سفر هفده،هجده ساعته ما زنانی که سال ها از آخرین تجربیات کشف و شهودمان می گذشت ودرپی گذران زندگی دست از خیال و آرزو شسته بودیم را هم از خود بی خود کرده بود.تنها وقتی کف ترمینال از اتوبوس پیاده شدم و از بیرون نگاهی به ارابه ی مرگی که بچه های مردم را با آن به محل برگزاری مسابقه می بردم،نگاهی انداختم،از تصور آنچه می توانست اتفاق بیفتد؛شقیقه هایم تیرکشید. بعداز اولین شب اقامت مان در خوابگاه ورزشکاران،کم کم زمزمه ی زیارت وخرید و خیابان گردی شنیده می شد.بعد هم معلوم شد،یعنی معلوم بودکه عمده ترین دلیل انتخاب میزبان،ظرفیت های زیارتی سیاحتی اش بوده است.سرپرست تیم که تصورمی شد بنا به وظایف محوله در هررویداد ورزشی یکی از پرمشغله ترین هاست،اولین کسی بود که پیشنهادزیارت در شب پیش از مسابقه را داد.آدم چندان مذهبی و معتقدی هم نبود.اما ازسروکله زدن با بچه ها در خوابگاه و به بردوباخت فکر کردن،خوشش نمی آمد.ترجیح می داد یا فال بگیرد یا لودگی کند.با انتشار این پیشنهاد،دو سه نفر از ورزشکاران هم خواستند همراه سرپرست باشند.ساعت نزد, ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها