رویای گم شده

متن مرتبط با «چیزی» در سایت رویای گم شده نوشته شده است

چیزی شبیه تنگه غروبه داریوش

  • ارتباط برقرار کردن با این جماعت،برایم دشوارتر از همیشه است.با شروع هر گفتگو احساس می کنم وارد یک بازی احمقانه شده ام که فقط به نیت آسه رفتن و آمدن و اجتناب از شاخ گربه تسلیم آن شده ام.ازحسابگری و طمعی که پس زمینه ی نزدیک به اتفاق ارتباطات است،ناخرسندم.این ناخرسندی دارد کارم را به جاهای باریک می کشد.همه ی لایه های روابطم دستخوش نوعی شک شده است.به طوری که انگار جای امنی برایم باقی نیست.گاهی تلاش می کنم تصوری از موقعیت مورد نظرم پیدا کنم.چشم هایم را می بندم و راه می دهم تا خیالم دست به کار شود.یکی از موقعیت هایی که تا یاد دارم برایم انگیزه بخش بوده؛رفتار مستقل و ناوابسته به تایید و حمایت دیگری است.برای تجسم خودم در موقعیتی که از نگاه و سکوت و مخالفت دیگران نمی رمم و مطمئن و مصمم دوام می آورم، مصالح کافی ندارم.مدام پارزیت هایی از خجالت،دستپاچگی،شرمساری،ناخوانـــــدگی و عدم مطلوبیت رشته ی ارتباطم را پاره می کند و به اعماق تعلیقی رها می شوم که دوران چو نقطه ی ناچیزی درمیانم می گیرد.متلاطم و ناپایدار، کژومژ می شوم. از خود فرومی ریزم و کسانی که انتظاراتم را برآورده نمی کنند،آماج تندترین برخوردها قرار می دهم.همین تازگی با رفتاری بی سابقه، احوالپرسی زن جوانی که برای چندمین بار ادای از مابهتران درمی آورد و احساس می کردم در برخورد با من غوره نشده،مویز شده است را بی پاسخ گذاشتم. این کار را بی کمترین تردیدی انجام دادم و بعد از آن هم دچار حس ندامت نشدم.اولین باربود که به جای تواضع و به روی خودنیاوردن بازی ها ، در لحظه ی وقوع برخورد، خود خودم بودم و دندان به جگر خسته ساییدن بعداز خویشتنداری و مدارا با دیگران را به ابراز به موقع و بی واهمه ی احساس واقعی ام تبدیل کردم. چندی بعد کسی که از بالا , ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها