واقعیاتی در باره مناغشات قدرت هست که بخش بزرگی از جامعه خبرش را دارند و خواسته یا ناخواسته نسبت به آن ها موضع روشنی گرفته اند . هر چند از روی احتیاط یا دلایل دیگر ، حرفش را به میان نیاورند . شیوع بی وقفه و مهار گسیخته سیاست در زندگی ، پای همه ، حتی کسانی که برای تبیین امور به عواملی بی واسطه تر از سیاست معتقدند را نیز به میان کشیده است . طوری که وقتی دو نفر در باره ی زبان ، آب و هوا ، آخرین کتابی که خوانده اند ، .... حرف می زنند برخی از آن به انفعال و شانه خالی کردن از زیر مسوولیت اجتماعی ، تعبیر می کنند . موجی پیوسته و سنگین ، مانع از انتخاب مسیرهای متنوع شده و جهت گیری معینی را به زندگی تحمیل می کند . ابزارهای متعدد در راستای سوق دادن مردم به نقطه ای کانونی ، فعالیت می کنند . نقطه ای که تجربه نشان داده است می تواند در معرض عملیات انتحاری نحله ای از منذران موحد قرار گیرد و تومار زندگی را برچیده ، اثری از آن بر جای نگذارد . هر کس از هرجا که دستش می رسد تاری بر پای دیگران می تند و امکان دور شدن از مدار مهندسی شده را از آن ها می گیرد . دسته جمعی به جایی می رسیم که جز انتشار اخبار رسوایی و روسیاهی ، به هیچ رفتار دیگری اقبال نشان داده نمی شود . گویی اوج حس مسوولیت ؛ انتشار خبر روزگار آخرالازمان است . با چنین ترفندی ، در جهانی بی رویا ، اضطرار مداوم ، جنگ ، مرگ ، ویرانی ، تولید جنگ افزار ، ... و غفلت از عاشقی ، توجیه می شود!
رویای گم شده...برچسب : نویسنده : koli1389 بازدید : 92