از قاعده ی مازلو

ساخت وبلاگ

همه ی لباس هایی را که در مراسم تدفین به تن داشتم ، گلوله کردم و انداختم توی حمام . بوی خاک و عرق می دادند . شاید اگر سیاه نبودند به چشم نمی آمد . اصلاً مهم چشم نبود ، بوی غسالخانه و کافور مشامم را پر کرده بود و احساس می کردم با شستن غبار مصیبت ، تحمل شرایط راحت تر می شود . درست وقتی که زنگ ها برای نسل ما به صدا درآمده ، رفتن هم سن و سالان ما ، غیرمنتظره نبود ، داس مرگ کسانی از دهه ی شصت یا پنجاه را درو می کرد و سایه ی شوم ناامنی را روی همه چیز می انداخت . انگار سهم آن ها از زندگی را گرفته باشیم هر روز بعد از آن ها غصبی و غیرمنصفانه جلوه می کرد . نه دیگر اهمیت داشت ترکیب کابینه به شبیخونی شبیه باشد یا شورا ، شهر را به چه سمتی ببرد . اینکه مدت هاست پاسخ گویی در دستگاه های اجرایی به حالت تعلیق درآمده ، چپ و راست سردمداران ، ساز بهتری کوک نمی کنند در برابر مرگ از الویت برخوردار نیست . راستش این است که همیشه به مرگ گرفته شده ایم تا با تب بسازیم . با تب آلودگی تا اعماق این زندگی سگی....

+ نوشته شده در جمعه بیستم مرداد ۱۳۹۶ساعت 19:21 توسط روغنی |
رویای گم شده...
ما را در سایت رویای گم شده دنبال می کنید

برچسب : قاعده,مازلو, نویسنده : koli1389 بازدید : 89 تاريخ : جمعه 3 شهريور 1396 ساعت: 4:10