جرقه های حریت

ساخت وبلاگ

درک وضعیتی میان داد و بیداد که در آن بشود زندگی کرد ، اجازه ی نقد و توسعه داشت ، برای مردمانی از جنس ما ، کار دشواری ست . ما تعبیر دمیم . برای زندگی در بیش از لحظه ، فاقد نقشه و برنامه ایم . به واسطه ی انذار و تهدید از قاعده و نظم پیروی می کنیم . خواب ، شاهد مطمئن تری بر ایجاد شناختمان است و از بیداری و جستجوی اجزاء واقعیت بی حوصله می شویم . به نحله های ماورایی مبشر نتایج دلبخواه یکهویی تحت عناوین معجزه و کرامت شایقیم و جهان را نه برای مکاشفه بلکه برای تطبیق با نسخه های از پیش آماده ی خود می خواهیم . همین سرسری گرفتن جهان به ما فرصت سرک کشیدن به همه ی موضوعات را می دهد و کمتر متخصصی در سرزمین مادری امکان تعمق و پیشروی در رشته ی تخصصی خود را پیدا می کند .  عمده ترین پیش شرط هایمان برای پذیرش دیگران ، مردم داری ، خوشرویی ، تساهل ، گذشت ، افتادگی و ویژگی هایی از این قبیل می باشد . گویی معیار و محکی به جز سلیقه و خلقیات برای تمایز سره از ناسره وجود ندارد و انسان مستقل از عناصر بیرون از خود ، در کار تبیین معانی سایر موجودیت هاست . تعلیل آغشته به توجیه ، فرایندها را به بی راهه ی ابطال می کشد و وقتی کفگیر ظرفیت های مادی و معنوی سرزمین مادری به ته دیگ خورد ، یکباره بی حس غبن و شرمساری ، از اوج تمامیت خواهی و انحصار طلبی به حضیض خاکساری و افلاس فرو می غلتیم ، بی آنکه گناه هیچیک از ندانم کاری ها را گردن بگیریم . حس امنیت و رفاهمان با ناکامی دیگران نسبت مستقیم دارد .  رقیب ، جایمان را تنگ می کند و ترجیح می دهیم بلامنازع باشیم . برای ما ، جهان ناپایدار اخیر از عمده ترین تهدیدها به حساب می آید و گیرم که به زبان نیاوریم باورداریم ارواح خبیثی قصد چنگ انداختن به روح صیقلی و متعالی مان را دارند . خود را به حقیقت نزدیک تر از هر موجود دیگری می پنداریم و میزان تعیین آن ، الهامات شخصی ماست . انتزاع و شاخ و برگ افزودن به آن رایج ترین فعالیت ذهنی ماست و همه ی دوران ها در نسخه بدلی که از جهان ساخته ایم ؛ آخرالزمان است . شیفتگی مهارناپذیری به پا سفت کردن بر نقطه ی صفر درجه از خود نشان می دهیم و همگی در همه ی نسل ها مصریم که تاریخ را از خود شروع کنیم و انگ خود را روی همه چیز بزنیم . حتی تمایز اولاد خود را برنمی تابیم و رستم وار بر جزمیت خود لفاف بی خبری ، می کشیم . خاستگاه پایداری برای عرفان بوده ایم و فاخرترین کلمات از شرق مغموم زمین سربرآورده اند ، بسکه در حسرت مدینه ی فاضله ای ، فقط خیال بافته ایم و شناخت عناصر عینی توسعه را از دستور کار خارج ساخته ایم . برای موفقیت در مسابقه ، جنگ ، امتحان ، کار ، ...فقط دعا می کنیم و کائنات را می خوانیم تا به جای ما تقلا کنند . استمرار چنین سبکی از باور موجب شده است که به صورت مستمر دست ما کوتاه و خرما بر نخیل آرزو باشد . باز تولید حاکمان ناکارآمد و آسان طلب اتفاقی نیست زاییده ی خیل تابعان آسان یابی ست که مسوولیت نمی پذیرند و مدام در صدد تفویض وظایف به غیرند اما خام طمعانه چشم به عواید توسعه دارند . دو سر پیوستار داد و بیداد به این دو ویژگی ما مردمان ، وصل است . تفویض ، سلب اختیار می کند و افراد بی اختیار اجازه ی مداخله در امور خود را ندارند . به این ترتیب تمرکز قدرت در یک نقطه فساد و بیداد می آورد . برای دادخواهی چند صباحی انتحار می کنیم و دوباره روند تفویض مسوولیت ، بیداد تازه ای را تدارک می بیند . میانگین پایداری هر دوره بیداد در دوران معاصر کشور دهه هایی به تعداد انگشتان یک دست بوده است . اما گرفتاری ، از کوتاهی زمان دادخواهی و پذیرش مسوولیت حراست از آن سرچشمه می گیرد  .

+نوشته شده در پنجشنبه نوزدهم بهمن ۱۳۹۶ساعت 19:14 توسط روغنی |

رویای گم شده...
ما را در سایت رویای گم شده دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : koli1389 بازدید : 114 تاريخ : چهارشنبه 25 بهمن 1396 ساعت: 1:26