بر بال پرنیان

ساخت وبلاگ

زمان گذشت . در مقاطعی که همه بر آن اتفاق دارند ، سررسید فصل ها و وقت ها می رسد . کسانی با دلشوره  زمان های از دست رفته را مرور می کنند و عده ای بر بالای آن می ایستند و دورتر را نگاه می کنند . دوستی دارم که یک حادثه او را به اجزاء گذشته دوخته و اصرار می کند   زمان های بدون عزیز از دست رفته اش را در نظر نیاورد . در همان جایی که تاریخ دخترش بسته شد ، به مویه ایستاده است و بعد از او نه خدا و نه انسان ، دلش را تسکین نمی دهد . در پاسخ پیام سال نو ، نوشت : با رفتنش روزی در کار نیست . نه کهنه ، نه نو . همه چیز تاریکی مطلق است ... در این سال های اخیر به تبع نزدیک شدن به انقضای عمر متولدین دهه ی چهل خیلی ها را از دست دادم . برخی از من جلو زدند و زندگی با مرگ را به کردار روزمره ام آموختند . اما این یکی نه هنوز وقت رفتنش بود . پر بود از سودای زندگی . چندان که مرگ بی درنگی خفتش را گرفت و فرصت ناله ای نداد . دوستم همه ی ناله ها و آخ های ممکن را به حادثه الحاق کرده است و مدام هجای خونین نام او را تکرار می کند...

رویای گم شده...
ما را در سایت رویای گم شده دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : koli1389 بازدید : 112 تاريخ : يکشنبه 14 بهمن 1397 ساعت: 6:32