"آنی که در ضمیری"

ساخت وبلاگ

تازه دارم می فهمم چرا این ماجرا برایم جذاب بوده و بی اراده به آن ورود کرده ام . راستش این است ، به صورت ملموسی در حال و هوای حس های گم شده ای قرارم می دهد که  انگیختگی لازم برای نوشتن را از آن ها می گیرم . ناخودآگاه گوش هایم به اخبار مربوط به آن تیز می شوند و اجزاء خبر را بی کم و کاست جذب می کنم . با اشتیاقی که سال هاست از یاد برده ام . دوباره مرور می شوم . بیم و امیدهایی که خود به خود در این سن و سال منسوخ می شوند ، به سراغم می آیند و در گرمای ناشی از آن ها چابک و چالاک به گوشه و کنار زندگی سرک می  کشم . انکار نمی شود کرد ، رگه هایی از خودخواهی و خودکامگی در آن هویداست که اصراری به کتمان آن ندارم . وسط قاچ کردن گرمک ها ، مثل صفحه ی روشنی پیش ذهنم گشوده شد . معتاد آن شده بودم که بدانم با چه تقریبی بازگشت دو سر این ماجرا به هم ، امکان پذیر است . دوست داشتم بدانم همین اندازه که جان عاشقانه گی یک سرش به آن یکی آغشته است ، برای دیگری هم مصداق پیدا می کند یا ؛ خاطره ای ست و دیگر هیچ  . قصه ای که با وجود ماجرا های پر کشش  به آخر رسیده و باید جایی میان ردیف کتاب های خوانده شده ، قرار بگیرد . مثل خوابگردی بی اراده ، وقت و بی وقت تیتر ذهنم می شود و اجزاء پراکنده اش شتابان در یک نقطه کانونی گرد می آیند . چنان پروار تخیل می شود که خلاص شدن از نشئه ی آن به سادگی ممکن نیست . زمان بسیاری در آغاز و پایان ش گم می شود و دست آخر گولی از مرور رویایی غریب ، بیرون می زند ، بدون حافظه ی مشترک با مردمان ....

+ نوشته شده در جمعه دوم تیر ۱۳۹۶ساعت 18:33 توسط روغنی |
رویای گم شده...
ما را در سایت رویای گم شده دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : koli1389 بازدید : 98 تاريخ : جمعه 9 تير 1396 ساعت: 11:40