خرده فرهنگ بی سازمانی

ساخت وبلاگ

.....این خصوصیت باید از خالق و والد   به ارث رسیده باشد ، حتی وقتی دل در کنترل دیگران نداریم ، نهیبی مدام به این کار می خواندمان و شرط بقا را در گرو آن می گذارد . تا چند وقت پیش به این علت که در استخدام دولت نبودیم به خیلی از جاها راهمان نمی دادند . بعد عدم ارتباط رشته ی تحصیلی مانع ورود قلمداد شد . پس از رفع این مانع ، راه بند فقط به روی آنها که مدیر بودند ، گشوده بود و باقی بیرون می ماندند . تلاش برای مدیر شدن را هم به جرم زن بودن ، بی نتیجه گذاشتند و حالا برای بی اثر کردن شاخص های ابلاغی توسعه ، سن و سال را علم کرده اند . به عبارتی جریمه ی زمان هایی که از دست مان گرفته اند را باز هم از خودمان می گیرند . به همین صراحت و ساده هم بهانه دست کسی نمی دهند . از راه افرادی که کارزار را از محیط اصلی به فرعیات مسائل شخصی می کشانند و بالکل آن را لوث می کنند ، آراء شان را پیش می برند . وقتی کار به این جا می کشد آنقدر زننده و چرک می شود که از آن هیچ کس پاکیزه بیرون نمی آید . این همان هدفی است که از پشت صحنه تعقیب می شده است و برخی از ما آتش بیار معرکه ای بوده ایم که فقط برای آن ها سود داشته است . برای آن که چانه زنی برای رعایت حقوق برابر در محیط کار را تعقیب می کرده است ، کسی از جنس خودی را به عنوان معارض و مخالف سر راهش قرار می دهند و چنان موذیانه صحنه را به سمت موضوعات غیرکاری سوق می دهند که دست آخر ، موضوع  ، جزئی و غیرقابل اعتنا به نظر برسد . برای آن که همه ی شرایط را احراز کرده و بازدارنده ای در کارراهه اش نیست ، ناگاه از منظر روانشناسی کار ، عدم تناسب خصوصیات شخصیتی را پیش می کشند و مصلحت اندیشانه ورود به عرصه های خاص را برای چنان شخصیتی مخرب تشخیص می دهند . ارجاع برخی امور دارای مجوز و دستورالعمل به تشخیص و رضایت سطوح غیرتصمیم گیر برای از سرباز کردن درخواست هایی که دلیلی برای رد کردن آن ها وجود ندارد ، انحراف از معیار چندان بارزی است که معمولاً در جلسات خودمانی به آن توسل جسته می شود و برای مثال تعیین تکلیف یک پست مدیریتی موکول می شود به احساس رضایت پست پایین دست آن . از این هم بیشتر است ، هویت برخی مشاغل بنا به صلاحدید افراد و به صورت دوره ای مثله و جرح می شود . چیز پایداری وجود ندارد . در دامنه ی اختیارات مدیریتی می شود اساس و فلسفه ی فعالیت جمعی را نادیده گرفت و نقشه ی راه مورد توافق را کاملاً به هم ریخت . به نظرم می رسد ، الگوی قابل شناسایی در همه ی نابسامانی ها ، عدم سماجت و پایداری ما در طرح و تحقق مطالبات مان است . گاهی کجی از زور سرچشمه نگرفته ، بلکه از تکرار و تیراژ بالا موجودیت پیدا کرده است . یعنی اگر توانسته بودیم به صورت پیوسته از بروز آن ابراز نارضایتی کنیم و بر سرراهش مانع بگذاریم ، به این سهولت نمی توانست فراگیر شود . حساسیت زدایی و ترویج سهل انگاری در لفاف همزیستی و مسالمت ، به مرور زمینه و بستر مساعدی برای انحراف از معیارهای مورد توافق و عمومی به وجود آورده اند . از این منظر همه ی ما به نوعی در به وجود آوردن وضع موجود سهیم بوده ایم و ابراز نارضایتی صرف بدون پذیرش مسوولیت مان در احیای اصول از دست رفته ، موجب تبرئه ی ما نمی شود . صرف ناراضی بودن بدون نسخه ای برای بهبود ، موجب از دست رفتن امید به سلامتی می شود . بعضی از ما پوسته ی ناراضی به تن کرده ایم و بیشترین بهره را از آشفته بازاری که در آن نه صلاحیت ، نه شرایط و نه شایستگی ملاک قرار می گیرد ، می بریم . چطور از خود نمی پرسیم ؛ واجد کدام شرط برای احراز پست مدیریتی بوده ایم ؟ از خود نمی پرسیم که چرا به وقت گزینش دیگران از دروازه ی گشوده ی شرایط احراز و صلاحیت های عمومی مندرج در مقررات رد نمی شویم و در عین حال تلاش می کنیم  از ته سوزن عدم تناسب شخصیت فرد با شغل مورد نظر برای از سر راه برداشتن ش ، تو برویم و دیگران را با خود همداستان کنیم که چنین انتخابی مشکل آفرین خواهد بود ؟ از خود نمی پرسیم زیر شعار دهن پرکن مدیریت جهادی ، تا کجا اجازه داریم از شعائر و مبانی سازمانی فاصله بگیریم و حرف خود را به کرسی بنشانیم ؟

اگرکسی بازخواست مان نمی کند ، به این دلیل ساده است که پیشتر زمینه سازی کرده ایم تا دهان ها بسته و حساسیت ها از میان رفته باشند . سکوت را به مثابه رضایت نگیریم و دچا وهم صلاحیت ، نشویم !

رویای گم شده...
ما را در سایت رویای گم شده دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : koli1389 بازدید : 108 تاريخ : دوشنبه 28 بهمن 1398 ساعت: 6:56