"بغض یک در رو به دیوار"

ساخت وبلاگ

شب به سایه ام پیش پنجره متصل شده است . با قبض و بسط خود به خودی سینه و سرود نفس ها ، به زندگی چسبیده ام و بهانه ای برای امیدواری می جویم . شب غلیظ و متراکم و خاموش تمام قاب پنجره را پر کرده است . فکر می کردم رهایی و انبساط خاطرم ، جایی آن سوی پنجره در ازدحام کوچه گم شده است . چندان صدای پای مردمان را انتظار کشیده ام که دچار وهم هیاهو می شوم . وقتی به نشانی ام می آیند ، از تصور خودم در میان جماعت می ترسم . پرده را می کشم . این دیگر نه من م . پنداری ست با نشانه های م که روزانه از من حرف می کشد و انگشت جوهری ام را زیر یادداشت های ش می گذارد ...

+ نوشته شده در یکشنبه بیست و هشتم خرداد ۱۳۹۶ساعت 1:19 توسط روغنی |
رویای گم شده...
ما را در سایت رویای گم شده دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : koli1389 بازدید : 89 تاريخ : جمعه 9 تير 1396 ساعت: 11:40